یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵

اکسپرسيون

من تا حالا با همه جور آدمی دم‌خور بودم ولی باورم نمی‌شه که چندین سال یه دزد بی شرف مادر جنده رو دوست صمیمیم می‌دونستم. حتی حالا که به همه چیزم تجاوز کرده و زل می‌زنه تو چشمام و با وقاحت و افتخار اعتراف می‌کنه به خیانت و دزدی و حتی تهدید به بیشتر از اين می‌کنه باز هم باورش خیلی سخته. باورم نمي‌شه که خونوادم رو تهديد مي‌کنه. باورم نمي‌شه که من اين آدم رو برده بودم توي خونوادم. اسم وبلاگش رو گذاشته بود لجن و من فکر مي‌کردم شوخي مي‌کنه. باورم نمي‌شه که اين کابوس واقعيت داره.

موضوع اینجاس که تو زندگیم کوچک‌ترین بدی‌ای به این آدم نکرده بودم. همیشه احساس خوبی در باره‌ش داشتم. بهش احترام می‌ذاشتم. بهش اعتماد داشتم. پشتش بودم. صمیمانه دوستش داشتم. از برادر بهم نزدیک‌تر بود و با هیچ منطقی نمی‌شه گفت لحظه‌ای تو رفاقت کم گذاشته بودم. واقعاً و عملاً صمیمانه دوستش داشتم و معتقدم اون هم اینو می‌دونست. با علم به این قضیه این آدم به من خیانت می‌کرد و بعد می‌اومد پیشم می‌نشست و لبخند می‌زد و دست دوستی می‌داد و لابد و توی دلش به ریشم می‌خندید و از کاری که می‌کرد لذت می‌برد.

مطمئناً اگه اتفاقی به این مساله پی نمی‌بردم بیشتر و عمیق‌تر به انواع و اقسام خیانت‌هاش ادامه می‌داد. نمی‌دونم زود فهمیدم يا دیر. می‌تونم تصور کنم اگه از اول به افکارش پی می‌بردم روابطمون به اینجا نمی‌کشید ولی نمی‌تونم تصور کنم اگه دیرتر می‌فهمیدم چی می‌شد.

از وقتی با این مساله مواجه شدم گیرنده‌های شخصیتیم به کل مختل شده. برداشت و تصورم از دنیا و همه آدم‌ها متزلزل شده. درکم از روابط انسانی به هم ریخته. اعتمادم رو به آدم‌ها از دست دادم. دیگه نمی‌دونم اخلاق و وجدان و شرف و انسانیت مرزش کجاست و اصلاً چه معنی‌ای می‌ده. نمی‌دونم دیگه به چی می‌تونم بگم خوب یا بد. چنان ضربه خوردم که درست و غلط رو گم کردم. برام غیر قابل تصوره چنین رذالتی.

نمی‌تونم بفهمم که چرا با من این کار رو کرده. نمی‌تونم بفهمم این بخل و کینه‌ی عمیق از کجا سرچشمه گرفته. نمی‌فهمم چرا این قدر حسادت و کینه داشته. یعنی حسادت می‌تونه تا این حد کینه به وجود بیاده؟ من بهش بدی نکرده بودم. بهترین و نزدیک‌ترین دوستان هم بودیم. درک نمی‌کنم این همه نفرت رو. از این رذالت و پستی مهیب سر در نمی‌یارم.

انقدر شوکه شدم که وقتی بهش فکر می‌کنم نفسم در نمی‌ياد. یه لحظه به انتقام فکر می‌کنم. یه لحظه دیگه از این فکر به خودم می‌لرزم. نمی‌دونم دیگه چه جوری می‌تونم به آدم‌ها اعتماد کنم. نمی‌دونم چه طوری باید خودم رو از لجنی که توش پرتم کرده بیرون بیام.

فکر می‌کردم با گذشت زمان می‌تونم فراموش کنم ولی هر چی بیشتر می‌گذره شوکم بیشتر و عمیق‌تر می‌شه. نمی‌دونم اصلاً هیچ وقت می‌تونم از کابوسی که گرفتارش شدم رها بشم؟

نفرت مثل عقرب دم به دم مي‌گزه. احساس مي‌کنم کسي که خيانت کرده خودم بوده. احساس مي‌کنم يه تکه از وجود خودم اين کارو کرده. خودم رو اون مي‌بينم و تنم مي‌لرزه. قدرت تفکيکم رو از دست دادم.

روحم پاره پاره شده. له شده. مبهوتم. گیجم.

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۵

رررر

تا آخر عمر واسه کونایی که می‌دی دلیل بیار
لابد این‌طوری درد جررررر خوردن رو بهتر تحمل می‌کنی
وجدان دردتم خوب می‌شه

ندیده بودم

همه چیزت یه طرف
این حماقت قلمبه‌ت یه طرف دیگه
این جفتکای آبدارت...
این پالون کج کردنا...
این عرعرای مستانه...
عجب ماده خری بودی تو
چطور ندیده بودم؟

Kid A, Kid A...
Kid A, Kid A...
Everything, everything, everything, everything..
In its right place
In its right place
In its right place
Right place

Yesterday I woke up sucking a lemon
Yesterday I woke up sucking a lemon
Yesterday I woke up sucking a lemon
Yesterday I woke up sucking a lemon

Everything, everything, everything..
In its right place
In its right place
In its right place
Right place

There are two colours in my head
There are two colours in my head
What is that you try to say?
What was that you tried to say?
Tried to say.. tried to say..
To say.. to say.. to say...

Everything, everything, everything..
Everything in its right place

شهر طلا و سرب

قسم به نون و نمک.
قسم به شرافت و همه‌ی چیزهای دیگه‌ای که نداری.
تو اولین برنده‌ی مسابقه‌ای. اینجا. شهر طلا و سرب.

هی

هی!
من با همین جنده بازی‌هات حال می‌کردم.
فقط نمی‌دونم چرا می‌خواستم بگیرمت!

نسبی

هیچ چیز نسبی‌ای وجود نداره.
این خیال خام رو از سرت بیرون کن.

آقا اجازه؟
- آدم‌ها رو شاید بشه تحمل کرد، ولی نمی‌شه عوض کرد. به جاش اگه لازم بود می‌شه نادیده‌شون گرفت.
- نقایص اخلاقی پایدارترین خصیصه‌های آدم‌ها هستند، نقایص خانوادگی سرچشمه‌ی حقارت‌هاشون.
- با حقیرها هر جوری برخورد کنی فایده‌ای نداره، نمی‌تونی بیاریشون بالا، بپا نیفتی!
این بود نتیجه درس امروز ما.

بهتره از اول سعی نکنیم گردکانمون رو بر گنبد

تنفر

دخترها وقتی می‌گن من از فلان اخلاق یا فلان کار پسرها بدم میاد یعنی ناخودآگاه دارن حسرت می‌خورن.
وقتی می‌گن خیلی خیلی بدم میاد یعنی دارن توی ذهنشون انجام اون کار رو مزمزمه می‌کنند.
وقتی می‌گن ازش متنفرم اگه تا حالا انجامش نداده باشن شانس آوردی!

خطر

پسر یه چیز دیگه هم هست که از همه مهم‌تره: خطر از بیخ گوشم گذشته. دکتر مثل همیشه راست می‌گه. شانس آوردم!

کابوس

کابوس چند ماه پیشم مو به مو تعبیر شده.
تو خواب درد و وحشت زیادی وجود داشت. حالا تو واقعیت درد سر جاش هست ولی شدتش اون قدر که انتظار داشتم نیست. وحشت هم به کلی حذف شده. به جاش یه حس رهایی وجود داره که دردم رو تسکین می‌ده.
احساس عجیبی دارم. حس رهایی و فراغت از یه کابوس چند ماهه.

پ.ن
- درد تازه داره جوونه می‌زنه و میاد بیرون. یهو به خودت میای و دندونای له شده و زخم توی مشتتو می‌بینی. باید ناخونامو کوتاه کنم.
- به فکرم رسید آهنگ گوش کنم. تشنج نامنظم رو منظم و کمی هم خفیف می‌کنه.
- همین‌جوری پیش بره می‌تونم یه دوره آموزشی چگونگی رشد و نمو درد و روش‌های مقابله و تحمل راه بندازم.

دوشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۵

نگاهت می‌کنم

همیشه وبلاگ قدیمی آسمانيت رو بیشتر از این يکی دوست داشتم.
امشب بعد از مدت‌ها دوباره نگاهش کردم
درد این روزها رو کم کرد.

تو بدون چیزهایی که من بهت دادم قشنگ‌تر بودی.
ولی نگران نباش!
زمان زیادی پيش رو داری
اون‌قدر هست که هر چه خواستی نگه‌داری و هر چه نخوهی را دور بريزی و از دست رفته‌ها را بازيابی.
من هم همين طور!

یادم هست

هی دکتر!
قرار بود فقط یه آمپول بزنی.
بنا به کردن نبود...

یادت باشه‌ها!

سسس

گاهی وقت‌ها هوس می‌کنی کرکره‌ها رو بکشی پایین.
گاهی تو تاریکی مخفی می‌شی و از دیده نشدن لذت می‌بری.

Whore

کدوم یکی بدتره؟
- یه تصور به شدت غير منتظره، باور نکردنی و وحشتناک. چیزی که تو خواب هم نمی‌دیدی سرت بیاد.
- وقتی شونه بالا میندازی، برای این که لرزشش ديده نشه. با وجود این که ارزشی بیشتر از یه شونه تکون دادن هم نداره.
- لازم باشه ثابت کنی دیوث نیستی. و نتونی.
- یکی رو دوست داشته باشی و بهت پیشنهاد گروپ سکس بده، نقشه بکشی یکی رو بکنی، عاشقت بشه.
...

شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۵

يه انفجار آروم بنفش و قرمز نبايد فقط مايه‌ی دلتنگی باشه.
بايد يه فکری کرد.
بايد يه کاری کرد که Trance music فقط يادآور برگشت خاطره قرص صورتيه توی يه شب تاريک نباشه.